درس نابی که این عکس به من و تو می‌دهد

این تصویر امروز بر روی درگاه تارنمای معتبر نشنال جیوگرافیک قرار گرفته و در شمار ۵ تصویر برتر هفته جای دارد.

 تصویری که روزگار ۱۷ اردیبهشت (۷ می) ۱۳۸۸ سرزمین سوخته‌ای را در استرالیا نشان می‌دهد که کمتر از سه ماه پیش (۹ فوریه ۲۰۰۹) اینچنین در آتش سوخت و با خود جان ۱۷۳ انسان را هم گرفت و بیش از دو هزار خانه را سوزاند … اما امروز دوباره دارد می‌روید و تو می‌توانی شوق رویش دوباره و برق آن رنگ سبز دوست‌داشتنی را باز هم بر خاکستر آن زمین نفرین شده ببینی و اوج بکشی … اگر که یادت باشد، زندگی همواره و در سخت‌ترین شرایط کوره ‌راه‌هایی از امید دارد تا به آدم‌های مثبت‌اندیشش ارایه دهد …
 

   و البته این تصویر می‌تواند همچنان حامل پیام‌های بیشتری هم باشد:

این که هرگز گمان مبرید که به انتها رسیده‌اید؛ حتا اگر در تیره‌‌ترین یا کسل‌کننده‌ترین دوران زندگی‌تان قرار گرفته‌اید …

این که زندگی بسیار مهربان‌تر از آن چیزی است که گمان می‌کنید؛ به شرط آن که آن مهربانی را باور کنید …

این که همیشه می‌توان از دل سیاه‌ترین و سوزان‌ترین رخدادها، ترترین احساسات انسانی را درک کرد و آفرید …

این که مزه‌ی گس و استثنایی حیات را نمی‌توان و نباید با هیچ مزه‌ی دیگری برابر دانست …

این که رویش دوباره‌ی عشق می‌تواند در هر سرزمین خاکستری و در پس هر آتش سوزاندنی شکل بگیرد …

و یادمان بماند که:

مردی که کوه را از میان برداشت، همان مردی بود که شروع به برداشتن سنگریزه‌ها کرده بود!

 

تصویر اعدام جنایتكاری كه دخترها را عمدی می ترساند(+18)

وقتی به داروخانه می‌روید، اول نسخه‌ی خود را نشان بدهید

یک خانم وارد داروخانه می شه و به دکتر داروساز میگه که به سیانور احتیاج داره! داروسازه میگه واسه چی سیانور می‌‌خوای؟ خانمه توضیح می ده که لازمه شوهرش را مسموم کنه. چشم‌های داروسازه چهارتا می شه و میگه: خدا رحم کنه، خانوم من نمی‌تونم به شما سیانور بدم که برید و شوهرتان را بکُشید! این بر خلاف قوانینه! من مجوز کارم را از دست خواهم داد... هر دوی ما را زندانی خواهند کرد و دیگه بدتر از این نمی شه! نه خانوم، نـــه! شما حق ندارید سیانور داشته باشید و حداقل من به شما سیانور نخواهم داد. بعد از این حرف خانمه دستش رو می بره داخل کیفش و از اون یه عکس میاره بیرون؛ عکسی که در اون شوهرش و زن داروسازه توی یه رستوران داشتند شام می‌خوردند. داروسازه به عکسه نگاه می کنه و می گه: چرا به من نگفته بودید که نسخه دارید؟!

نتیجه‌ی اخلاقی: وقتی به داروخانه می‌روید، اول نسخه‌ی خود را نشان بدهید